-
[ بدون عنوان ]
1384/07/11 11:04
تنها واکنشهایی که یک آلکان می تونه انجام بده: سوختن و هالوژن دار شدن.. تنها واکنشهایی که یک من می تونه انجام بده: سوختن و ساختن..
-
[ بدون عنوان ]
1384/07/10 14:19
چقدر دلم می خواست ببینمشون.. ببینم عین ترم اولی خودمند؟! همونقدر دلشون شور می زنه؟ همونقدر حالشون گرفته ست؟ همونقدر ویار قبل از دانشگاه دارن؟! همونقدر ... همونقدر... امروز چشممون به جمال 84 ایها روشن شد.. آره بیچاره ها همونقدر چیز اند! چقدر دلم براشون می سوزه.. بیشتر به حال اونایی که هم رشته ی خودم اند! حالا برید تا...
-
احمقترین موجودات عالم یا طویله ای به نام پردیس!
1384/07/09 20:46
اگه من جای خدا بودم از خلق دو نفر پشیمون می شدم.. موجودی به اسم مدیر گروه و موجود دیگه ای به اسم استاد مشاور .. مشاور؟!!!!!!!!! وقتی میگم چرا این همه بلا باید سر من در بیاد؟ میگه خانم محترم خوب من لابد حواسم پرت بوده یه چیزی گفتم..! میگم به جهنم تو حواست پرته.. ولی این استاد مشاور مگه کارش مشاوره نیست؟!!! چرا سرخود...
-
[ بدون عنوان ]
1384/07/09 09:05
من نمی دونم چرا وقتی دارم با دوستم نازنین یا دختر داییم منیره چت می کنم باید برای چند نفر توضیح بدم که عکسم تو یاهومسنجر چیکار می کنه؟! اگه ریگی به کفش کسی هم باشه این جوریا درست نمیشه.. به کی اعتماد نداری؟به من؟!!! یا به اون دوستی که فکر می کنی تمام این سالها خودشو عمدا دختر جا زده؟! یا فکر می کنی منیره اسم پسره؟!!!
-
!Smile me
1384/07/08 09:47
به بعضی ها باید لبخند زد. وگرنه آنقدر به تو و خودشان میپیچند تا لبخند بزنی.
-
[ بدون عنوان ]
1384/07/08 09:44
هیچ وقت پلهای پشت سرت رو خراب نکن... ولی یکی از طناباشو ببر تا هر کی خواست بیاد پیشت بیفته ته دره و بمیره! یه کم فکر کنی می بینی تنهایی از همه چیز بهتره! پ.ن: فکر کنم خدا مخصوصا بعضیا رو آفریده که بشن عبرت سایرین.. ولی خداجون چرا من؟!
-
[ بدون عنوان ]
1384/07/07 20:05
_ چقدر اعصابم از دست بعضیا خرده! اونقدر که اگه جرئتشو داشتم فکشو میاوردم پایین... من باید اینو از زبون همکلاسیم بشنوم آقای محترم؟!!! حالا که دو هفته از شروع کلاسها گذشته؟! به جون خودم اگه جرئتشو داشتم حالیت می کردم! من نمی دونم خدا هنوز از خلق یه موجودی مثل تو پشیمون نشده؟! آخه آدم دیگه اینقدر چیز؟! _ در ضمن شیما...
-
!This realy world
1384/07/07 14:37
This realy world! Friends online are people we may never see... we see pics, we see cams.. it isn't the same.. we grow close.. we care and love one another... one day we may not hear from one another.. our hearts will break.. all we see is a name on messenger but the person we don't see anymore... we pray.. please...
-
I am.. so I am
1384/07/04 14:30
_پرسیدم: معلومه سال اولیم؟ _ آره بابا.. It is so tablo! می خوام برم بگم معلومه رفتم ترم دوم؟! _ همین جوری الکی شیمی آلی رو بیشتر از شیمی عمومی دوست دارم البته نه به خاطر اینکه صدای استاد جونمون با صدای مهدی امینی (خوش صدای کوله پشتی!) مو نمی زنه! ولی من نمی دونم اینکه اینقدر وسواس داره و سر کلاس هم روپوش سفید و تمیزش...
-
Just for me
1384/07/03 11:35
دفتر شعرم ورم کرده از خونابه های چشمان بسته ام.. دلم خون گریه می کند زندگی بیداد می کند.. سرم سرد و سنگین است دلم از سردی تنت سنگ است.. دلم آلوده است هوا سرفه می کند.. صدای تو مرده است و من در پس کوچه های دلت گم شده ام.. پ.ن1: این شعر رو دوست جونم گفته! ملت وقتی عاشق میشن شعر میگن این دوست جون ما وقتی هاردش می سوزه و...
-
یک روز مانده به آخر دنیا..
1384/07/03 11:34
بدون شرح.. اگه فردا که از دانشگاه برگشتم زنده بودم شرح میدم! دیشب با دوست جونم رفتم کتابهای این ترمم رو بخرم.. اینقدر عکسهای اولش خوشمزه بود که کم کم دارم به رشته م علاقه مند میشم..!
-
I am, so I am!
1384/07/02 08:56
چه مزخرف نه؟! خوبیش اینه که فحش نمی خوری چرا هر روز میای؟ تو دلشون فحش می خوری که چرا حتی نمیشه اینجا فحش هم داد!
-
Nonsense2
1384/07/02 08:55
تصمیم گرفتم بزرگترین پیانیست دنیا بشم! اگه نشدم! مگه موتزارت از 18 سالگیش موتزارت بود؟ جواد یساری هم که از 6 ماهگیش جواد یساری نبود! تازه حافظ هم از 40 سالگیش شد حافظ! خوب راستشو بخوای پیانو تنها کلاسیه که مجبور نیستی سازتو کول کنی اون همه راه ببری خوبیش اینه که پیانوش از خودشونه.. اگه ویولنش رو هم مجبور نبودم ببرم...
-
K _ Pax
1384/07/02 08:54
سیاره ی عجیبیست فرمانده.. با موجودات عجیبی که در هر پا پنج انگشت دارند!
-
School or University.. this is the problem
1384/07/01 21:50
کار سختیه به مغز بیچاره م حالی کنم فردا قرار نیست بریم مدرسه.. چیکار کنم.. بوی پاییز دیوونه ش کرده.. همیشه از ماه مهر متنفر بودم، از وقتی دانشجو شدم بیشتر متنفرم! همیشه از مدرسه بدم میومد، اما از وقتی دانشجو شدم بدجوری دلم مدرسه می خواد! پ.ن1: امشب رفتم خرید دانشگاه! یه دفتر صورتی با قلبهای آبی و نارنجی، یه کلاسور...
-
...It's the time to
1384/06/31 11:15
_ آخ گاو مش حسن، کجایی که ببینی آبجیتو کشتن؟! هر کی یه دلیل قانع کننده بیاره که کشاورزی چه ربطی به ریاضیات داره یه جایزه ی نفیس (به قید قرعه البته!) پیش من داره.. چرا یادم نمیاد چی می خواستم بگم؟! _ مربی مهد کودک دخترعمه م کرمانی بود.. بعد از دو ماه دختر عمه م همچین لهجه ی کرمانی گرفته بود بیا و ببین! _ 4 سال پیش...
-
Take it easy
1384/06/29 00:59
دارم ایمان میارم به این حدیث پیامبر که "در آینده چیزهایی وجود دارد که از پشت شیشه می بینیدشان و پی به عظمت خدا خواهید برد" پیامبر جون! منظورت که فقط خود شیشه یا تلویزیون نبوده؟ بوده؟! پس بیا همینا رو به بابای من هم بگو که اینقدر گیر داده کامپیو تر رو جمع کنه! مگه عظمت خدا رو نمیشه تو اینترنت دید؟! پ.ن1: تازه فهمیدم...
-
[ بدون عنوان ]
1384/06/28 10:11
شرط می بندم فقط خودم می دونستم امروز وسطمین روز ساله! ملت برید کتاب روشهای کف بینی ترجمه ی کاملیا جلالی رو بخرید.. وگرنه کاملیا جونم ورشکسته میشه ها! دیشب از زنجیره های کف دستم فهمیدم یه شخصیت چند بعدی دارم.. یعنی روحم قبلا تو بدن یکی دیگه زندگی کرده.. یه دقیقه واستا.. یه چیزایی داره یادم میاد!
-
[ بدون عنوان ]
1384/06/27 22:10
من گاو مش حسنم.. حالا کی بهش میگه گاوش مرده؟.. جمعه رو گذاشتن واسه همین کارها دیگه! بقیه ی روزها تعطیله! میگن تهرون جای قشنگیه.. مردمش بدن.. اه دختره ی بی جنبه! جنبه نداری فیلم نبین خوب.. یه هفته ست هم خودتو خفه کردی هم منو..!
-
تابستان خود را اینگونه گذراندم ۳
1384/06/26 13:26
... من در این تابستان نیز پایم را از خانه بیرون نگذاشتم جز برای خرید بستنی (دایتی شکلاتی) و کارت اینترنت ( call with me ) اما برادرم خیلی خوش به حالش بود چون به یک سفر خارجی رفت و من فکر نمی کنم که عربستان خیلی هم خارج باشد. او دو هفته در آنجا ماند و چون قرار نبود برای کسی سوغاتی بخرد حتی چیزی هم تهش برای نوه ی همسایه...
-
تابستان خود را اینگونه گذراندم ۲
1384/06/24 18:04
... خلاصه از اینکه از همان اولش گند زدیم به تعطیلاتمان و من کمی احساس آسودگی می کنم زیرا ما یک عروسی داشتیم که به هم خورد و کی حال عروسی و ریخت و پاش را دارد؟ و خواهر عروس کمی مریض شد و دو ماه در بیمارستان بستری شد و ما هی کمپوت خوردیم به جایش و ای کاش همه اش کمپوت آلبالو بود. و دختر پسرعموی پدربزرگمان کمی مریضی قلبی...
-
تابستان خود را اینگونه گذراندم ۱
1384/06/23 11:33
قلم بر قلب سفید کاغذ می فشارم و انشای خود را آغاز می کنم. البته بر همگان واضح و مبرهن است که کسب علم برای بشر از هر چیز دیگری مهم تر می باشد و با کسب علم می توان درجه های بلند انسانیت را فتح نمود. بنابراین ما تابستان امسال را با علم آموزی آغاز کردیم. البته چون علم زیادی نیاموخته بودیم کمی مشروط شدیم و کلی اسم در کردیم...
-
دارم عاقل میشم!
1384/06/21 09:13
دارم عاقل میشم! البته اگه گول نخورده باشم و اون جسم سخت و سفید اضافی دندون عقل باشه! نامرد چه بی خبر اومد.. حالا اینور دهنم 7 تا دندون دارم اونورش 8 تا! جای 28 تا هم 29 تا دندون دارم! فکر کنم دارم بزرگ میشم.. پ.ن: لطفا به من نزدیک نشوید.. من الان ذوق مرگ ترین آدم دنیام! حالا شاید دو سال بعد پشیمون شم از چرت و پرتایی...
-
[ بدون عنوان ]
1384/06/19 11:49
شهریارمشیری تو دیگه شورشو درآوردی..
-
I’m alive
1384/06/17 19:02
تنها فرق مرگ با دانشگاه اینه که کنکور نداره! عاقبت به درجه ی رفیع مشروطیت نائل آمدیم.. چه حالی میده آدم تو وبلاگ خودش آبروی خودشو ببره! دکتر نوحه گر! بار آخرت باشه اینجوری نگام می کنی.. بعدش هم دیگه دلداری دادن مشکلی رو حل نمی کنه.. گریه دارترین جمله ای که امروز دیدم: زمان امتحانات غیرقابل تغییر می باشد!!! آره جون عمه...
-
یک روز مانده به آخر دنیا..
1384/06/16 21:25
فردا انتخاب واحد داریم! سرویس دانشگاه هم ۷ صبح میاد! واسه هر روز تاخیر هم ۵۰۰۰ تومن جریمه... پس من برم بمیرم..
-
[ بدون عنوان ]
1384/06/15 08:03
چقدر وبلاگ بعضیا کلاس بالاست.. قالبهای سنگین، رنگهای سنگین تر لینکدونی حجیم، کامنتها 50 به بالا.. و چقدر وبلاگ بعضیا لوسه .. قالبهای جلف ، رنگهای جیغ لینکدونی فدام شی!، کامنتها هم همه فدات شم پ.ن: به هیچ کی برنخوره لطفا! پ.ن: امروز کارت عضویتم اومد! میگن آدم وقتی یه کار خوب می کنه نباید جار بزنه.. من دارم جار می زنم؟!...
-
صداقت ۱
1384/06/14 10:28
_ وای عزیزم امشب چه خوشگل شدی... _ ولی تو هنوز همون آشغالی هستی که یه عمره دارم تحملش می کنم! _ مرسی از صداقتت..
-
؟!You forgot something.. no
1384/06/12 20:02
چند روزه قلبم خیلی درد می کنه.. خدایا! من گفته بودم مرگ مغزی نه مرگ قلبی! ایناهاش شاهد هم دارم.. این فرشته هات همیشه این جوری یک کلاغ چل کلاغ می کنند؟!
-
Memory 2
1384/06/10 08:59
_ آقا ببخشید از این دفتر خاطرات صورتی خوشگلا دارین؟ _ نه.. از وقتی وبلاگ مد شده فروش نمی کنه. دیگه نمیاریم... _ تو خسته نمیشی هر شب تو دفتر خاطراتت کلی واسه خودت زر می زنی؟ واسه کی داری می نویسی اینارو؟ مگه خاطراتت یادت نمی مونه؟ _ اصلا اومدیم و همین فردا یه تصادف و ... بوم... حافظمو از دست دادم.. اون وقت چی؟! پ.ن:...