دارم ایمان میارم به این حدیث پیامبر که
"در آینده چیزهایی وجود دارد که از پشت شیشه می بینیدشان و پی به عظمت خدا خواهید برد"
پیامبر جون!
منظورت که فقط خود شیشه یا تلویزیون نبوده؟ بوده؟!
پس بیا همینا رو به بابای من هم بگو که اینقدر گیر داده کامپیو تر رو جمع کنه!
مگه عظمت خدا رو نمیشه تو اینترنت دید؟!
پ.ن1: تازه فهمیدم بزرگ بودن و بزرگ فکر کردن یعنی چی؟
اینکه یه روز سخت کاری رو گذرونده باشی و نصف مغزت خواب باشه
و چشمات آلبالو گیلاس بچینه..
ولی فقط بگی "خسته م"
و منتظر باشی خودم برم!
خودش فهمید.. فضولی موقوف..
پ.ن2: بعد از نیم ساعت چت کردن با دختر دایی و دل و قلوه دادن..
_ ببین منیره!
بیا قطع کنیم عین این آدمهای متحجر عصر حجری تلفن کنیم به هم..
فکر کنم خرجش کمتر دربیاد!
پ.ن3: اه چه رنگ لوسیه این صورتی!
هر چی باشه از قرمز که جیغ تر نیست.. هست؟!
اگه چشم و چال کسی درمیاد بگه تا عوضش کنم..
پ.ن4: روز اول ترم اولی که می رفتم دانشگاه خواب موندم..
روز اول ترم دوم هم خواب موندم..
فکر کنم روز اول ترم سوم هم خواب بمونم!
یه حکمتی توشه لابد!
پ.ن5: وحشتناکه!
147 تا پست نوشتم که به ترتیب اولویت بذارمشون اینجا!
اگه بخوام هر روز هم بیام اینجا
و تازه هیچ اتفاق خاصی هم برام نیفته و چیز جدیدی هم به کله م نزنه (که این یکی از محالاته!)
147 روز دیگه تو نوبتم تا این پستو بذارم تو وبلاگم..
"دیگه حرفی برای گفتن ندارم!"
با این سرعت نوشتاری بازم مشروط میشی ها
salam.webloge ghashango jalebi dari.dar zemn mamnoon behem sar zadi
سلام..میشه گی موضوع وبلاگت چیه؟؟روزهای زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
(((در اینده چیزهایی وجود دارد که خودتم بکشی نمی تونی ببینیشون اخه چشم بصیرت میخوان))در ضمن منظور ایشون میکروسکوپ بوده ...راستی من یه سوال مهم ازت دارم در سطح تیم ملی ..چجوری می تونم comunicate کنم با شما
روزهای مردگی شاید.. موضوع نداره.. کوری نمی بینی؟ دیوونه خونه ی دانشگاهمون!
نه از کجا می دونی؟ من که اینجوریشو شنیده بودم.. فرقی هم نمی کنه.. همش یکیه..
بعدش هم زیر دکترا حرف بزن تا جوابتو بگیری..
این قالبت خیلی بهتره!!!!
یه سوال اساسی دارم ولی ضایع بازی اگه همه بدونن ..می خوام private بمونه ؟ می خوای توی قسمت نظرات وبلاگ خودم می پرسم اگه تونستی جواب بده؟؟در مورد وبلاگه
آره..
سلام خوبی؟هرچیزی که براش دلیلی پیدا نمیشه حتما حکمتی داره دیگه مثل همین خواب موندنت و خبر نکردنت موقع آپ کردنت.تابستان خود را اینگونه گذراندمت خیلی باحال بود ایول.راستی قالب نوت هم مبارک ببین میشه فقط آپ می کنی خبری آفی چیزی بگذاری ؟بازم راستی بالاخره بچه ی بریتنی به دنیا اومدش حتما یه سر بیا
سلام...احوالات شما....میگم تغییرات ایجاد وکردینا....خوبید..ببخشید من هی مدت نبودم چندتا پست جا موندم...ولی میگم دوتا خط نوشتن چهر صفحه رونوشت داره....(نیش) دوستی مبتکر و خلاقم من با اجازت لینکتو توی وبلاگم گذاشتم اگه دلخوری لطفا دندون قروچه نرو فقط بهم بگو...شاد ببینمت...ذلف او دام است و خالش دانه آن دام و من/بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست/بس نگویم شمه ای ازشرح وق خود زانک/دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست .......تاتا
سلام. خوبی؟ ببین من بعضی از مطلباتو چند بار خوندم ولی با عرض شرمندگی چیزی ازش نفهمیدم. فکر کنم آخر تابستونی منم .............. آره دیگه.
موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت............. عسل
مهم نیست خودم هم نمی فهمم!
سلام.مرسی که سر زدی. منم باهات موافقم.
سلام.از مدل نوشتنت خوشم اومد، ساده و صمیمی حرفات رو میزنی. شاد باشی
به نظر من صورتی اصلا هم لوس نیست و صد البته که از قرمز جیغ خیلی بهتره.
شب زود بخواب که خواب نمونی. فکر کنم مشروط شدن این ترمت هم خواست خدا بوده اصلا خودتو اذیت نکن.
یه چیز دیگه هزار و چهارصد سال پیش حتی لفظ شیشه هم نبوده و اون حدیث بسیار بسیار جعلی میباشد. (شاید هم من اشتباه میکنم)
بچه تو یه بار پینگ کردی گذاشتی کنار؟ خب اگه پینگ کرده بودی من اول میشدم دیگه.
اتفاقا اون حدیث از یه آیه ی قرآن برگرفته شده!
بعدش هم یادت باشه که وقتی حضرت سلیمان ملکه ی سبا رو دعوت کرد به قلمرواش خیلی قبلتر از پیامبر بود.. اما توی قرآن از یه قصر شیشه ای نام برده شده... پس فکر نکنم اون جورها هم که تو میگی اون موقعها لفظ شیشه در کار نبوده! البته اینا فقط نظر شخصی منه.. شاید اصل موضوع همونی باشه که تو میگی..
salam
kheyli rahat minevisi kheyli khoobe
khoshalam kardi behem sar zadi
D:
ghorbooone u
bye
سلام
از مطالبت خیلی خوشم اومد.اینو جدی میگم................
مخصوصا اون خاطرات تابستان و مطلب جدیدت..............
خیلی دوست دارم تو هم سر بزنی...........................
امیدوارم برای تبادل لینک بیای .........................
خداحافظ تا بعد
فکر کنم ۱۴۷ روز نه ۱۴۷ سال دیگه بگذره هنوزم حرف برای گفتن داری!
مگه نه؟
فکر کنم هیچ فکری در موردت نکنم بهتره؟؟نه؟؟؟
فکر کنم فکر کنی که من چه فکری میکنم که هیچ فکری نمی کنم در موردت؟فکر کن!!!!!!!!!!
فکر کنم بهتره بیشتر به خودت فکر کنی تا یه وقت فکر نکنی من دارم فکر می کنم تو به من فکر می کنی.. این طوری بهتر نیست؟!
ساعت سه و بیست و هفت دقیقه.
ساعت سه و بیست و هفت دقیقه.
ساعت سه و بیست و هفت دقیقه.
ساعت........
ساعت سه و بیست و هشت دقیقه!!!!
ساعت این کامنتت سه و بیست و شش دقیقه ست.. بیسواد.. الحق که همون سس مایونزی..
از اینکه سر زدی ممنون
ولی از من به تو نصیحت فوتبال های خارجی رو هم ببین
پس درست فکر کردم که فکر منو نخوندی که فکر میکنم فکر نکنم در مورد وبلاگت بهتر از اینهکه فکر کنم چی فکر می کنی در مورد وبلاگم؟
من اصلا فکری نمی کنم..!
سلام
وبلاگت خییییییییییلی باحال بود. خوشم اومد.
به منم سر بزن.
هیییییییییییی!!!!!!!اصلا فکر نمی کنی ؟؟؟؟؟ خوب اینجوری بده که ادم بی فکر باشه سرش میخوره به سنگ حالا سنگ نشد دیوار
آقا یه برنامه بذار بمن یاد بده که ماهی ها زیر آب چه جوری گریه می کنن!!
من خودم هنوز تو کفش موندم.. تو هنوز از راه نیومده می خوای از همه چیز سر در بیاری؟ داداش من قدم قدم..!
داش من ماهیها اصلا گریه نمی کنن میذارن غمشون جمع شه یهو غمباد میکنن میترکن..تازه غم چیو بخورن؟؟؟نون در اوردن واسه هفتاد سر عائله؟؟؟؟؟گریه هم خواستن بکنن سرشونو میارن از اب بیرون
مزخرف زیاد می گی..............
همچنین!