... من در این تابستان نیز پایم را از خانه بیرون نگذاشتم جز برای خرید بستنی (دایتی شکلاتی) و کارت اینترنت (call with me) اما برادرم خیلی خوش به حالش بود چون به یک سفر خارجی رفت و من فکر نمی کنم که عربستان خیلی هم خارج باشد.
او دو هفته در آنجا ماند و چون قرار نبود برای کسی سوغاتی بخرد حتی چیزی هم تهش برای نوه ی همسایه ی مان باقی ماند و ما آرزو کردیم کاش قرار بود سوغاتی بخرد!
و او از خاطرات معنوی اش برای ما تعریف کرد تا کمی عبرت بگیریم و من هی خنده ام می گرفت که در کوه احد و حتی دم در غار حرا هم دستفروش موجود باشد گویا عربستان چیزی شبیه همین بندر خودمان می باشد و فقط مردمش کمی عرب تر می باشند! و این عربها چقدر خسیس هستند.
در این تابستان نیز فیلم هندی خونم بسیار بالا رفت و این برای بدن بسیار مضر می باشد به طوریکه لعنت بر دوستم و فیلم هندی هایش. و این هندی ها چقدر در فیلم هایشان زود عاشق می شوند که چقدر رمانتیک می باشد و جدیدا هم از این خارجی ها یاد گرفته اند که کمی بی تربیت می باشند و فیلم هایشان همه اش رنگی می باشد و من از این به بعد حالم از فیلم ایرانی به هم می خورد چون رنگی نمی باشد و ما فکر می کنیم تلویزیونمان سیاه سفید می باشد در صورتیکه این طور نمی باشد و از اول تا آخرشان روشنفکری می باشد و ما سر در نمی آوریم کی به کی می رسد!
و در ضمن خدا پدر شاهرخ خان و آمیتا باچان را بیامرزد همین جوری الکی. و دخترخاله ام همه اش می گوید آمیتا یک اسم دخترانه می باشد و من به او می گویم "هیچ فرقی نمی کند. اسم باشد کوفت باشد." و من خیلی از انگشت شست هرتیک چندشم می شود چون دو تا می باشد. به طوریکه اولین بار با دیدن آن جیغ زدم و شبش هم کابوس زلزله ی بم را دیدم و خواب دیدم اینجا بم است و چه ربطی داشت؟!
و ای تو را موش بخورد شاهرخ خان!
در پایان نیز من تابستانم را با علم آموزی به پایان بردم و ما در هفده شهریور انتخاب واحد داشتیم که پنج شنبه بود و گمان می کنم خیلی روز مهمی باشد چون که در تاریخ هم آمده است در تلویزیون هم خیلی روی آن تاکید می شد ولی من نمی دانم چرا هی می گفتند جمعه ی خونین؟ در حالیکه پنج شنبه ی خونین بود!
و من گمان نمی کنم در این هوای گرم و شرجی سگ هم برای قضای حاجت از خانه اش بیرون بیاید و ما چون چیزی از سگ کمتر نداریم تا اطلاع ثانوی درس و دانشگاه و پردیس و دیوونه و دیوونه خونه تعطیل!
این بود انشای من. و من از این انشا نتیجه می گیرم که علم بهتر از ثروت می باشد. و همچنین مرگ بر تابستان!
مرکب در قلم مانند آب است خجالت می کشم خطم خراب است
ادامه ندارد..!
پ.ن: کلاسهامون شروع شده.. به زور کشوندنمون دانشگاه.. ولی هنوز نفهمیدم چی مون از سگ کمتره؟!
پ.ن: شروع نشدن! حال هم ندارم پی نوشت قبلی رو پاک کنم..
پ.ن: هی فلانی.. این دختره بالاخره مخت رو زد؟!
پ.ن: شمردمشون.. 8 تا بودند.5 تا رفتنی، 3 تا هم برگشتنی.. هیچ کی نمی دونه اون دوتا شتره کجا قایم شدن؟!
salam pas tabestoonet behtar az man bod be manam sar bezan
قالب جدید مبارک
با تشکر ویژه از خودم!
بازم سلام. ولی تابستونت خیلی تکراری بود! آخه همه ی اینا برای منم اتفاق افتاد!
داداش تو هم رفت مکه؟!
تو هم مشروط شدی؟!
salam
agha webet khili bahale khili hal kardam
movafagh bashi
سلام. واقعا خسته نباشی. با اجازه به وبلاگت سرک کشیدم. (البته با اعضای خونواده )
واقعا که محشر کردی. بعد از یک روز کاری سخت با خوندن مطلبات کلی خندیدیم.
امیدوارم اینکه گفتی می خوام دیونه خونه رو تعطیل کنم فقط یه شوخی باشه.
راستی فکر کنم دوران راهنمائی و دبیرستان از دستور زبان فارسی هم نمره نمی آوردی.
ولی از شوخی گذشته باید بگم استعداد خوبی داری. نذار هدر بره.
موفق پیروز و عاشق باشی. قربانت ................. عسل
از شوخی گذشته همش شوخی بود!
تنها نمره ای هم که همش ۲۰ بود تو کارنامه یکیش زبان خارجه بود.. یکیش همین املا انشا و البته دستور زبان فارسی!
سلام. عجب تابستونی داشتی مثل اینکه واقعا تابت ستوند!! امیدوارم پاییزت بهتر باشه. خوش باشی.
می بینم که خشگلتر شدی!!
بلا شدیا...
قالب جدیدت خیلی بهت می یاد.
۱- نمیشه این رنگ قرمز جیغو یه کاریش بکنی؟ چشم وچالم در اومد.
۲- من بندر زندهگی نمیکنم ولی بندریها رو دوست دارم.
۳- بابا این همه فیلم خوب. گیر دادی به هندیها.
۴- سال تحصیلی جدید مبارک. نمیدونم چرا امسال عجیب دلم کلاس درس میخواد. گاس هم گوشّهام رشدش سریعتر از اونیه که فکر میکردم.
۱. چرا میشه..
۲. نمی دونستم..
۳. ما که سعادت نداریم فیلم خوبهای شما گیری بدن بهمون! تام کروز جونتون انگار سرش شلوغتر از این حرفاست! بازم به معرفت این هندیا که چسبیدن بهم ولم نمی کنند!
۴. تسلیت..
سلام.
ایول میبینم که قالب عوض میکنی و...:-؛
منو یادت نره ها آپ کردم.
چه خوشگل کردی اینجا رو امشب!!!
مبارکه.
متنت باحال بود٬ ولی چون یه جورایی تقلیدی بود زیاد جواب نداد.
میدونی چی میگم که....دستنوشته های کودک فهیم...چلچراغ...ابراهیم رها بود اگه اشتباه نکنم.
ولی در کل جالب بود.
چه حالی میده مهندسی کشاورزی قبول شدن و نرفتن...نه؟
ممنون..
من نمی دونم چرا وقتی من از یکی تقلید می کنم بعضیا جو زده میشن فکر می کنند من یا از اونا تقلید کردم یا از اون کسی که می شناسنش!
اولا که امیر مهدی ژوله.. نه ابراهیم رها!
ثانیا من فقط یه بار دستنوشته های کودک فهیم رو خوندم تو چلچراغ! دیگه هم چاپ نشد..
من از یه نفر دیگه تقلید کردم که الان دیگه وبلاگ نمی نویسه..!
آها یعنی تو کشاورزی قبول شدی نرفتی؟! یا اینکه بد برداشت شده؟!
چه ضدحالیه مترجمی زبان آزاد قبول شدن و نرفتن!
اول مبارکه.دوم مگه کلاس ها شروع شده؟!!
۱. چی مبارکه؟!
۲. نه بابا.. ما عین این کلاس اولیها پا شدیم رفتیم! آخر هم هیچی نشد..
پوست نو متبریک !
سلام خوبین من که نمی دونم شما کی هستین
من وب دارم ولی هنوز کامل نیست
وبتون خسلس قشنگه
بای