۵ روز مانده به آخر دنیا...


اصلا نمی تونم تصور کنم ۵ روز دیگه از شر این دانشگاه لعنتی خلاص میشم... خوشی غیر قابل وصف تعطیلات... تا لنگ ظهر بخوابی بعدش هم پای کامپیوتر... البته الان مهمترین کارم خریدن یه تقویم دیواری واسه مخابراته... دقیقا ۱۷ روزه تلفنمون خرابه هر وقت پی گیر می شیم قراره در اسرع وقت (یک هفته بعدش) بیان درست کنند ولی نمی دونم این اسرع وقت چرا نمیاد؟!
همینه دیگه... ایران رفت جام جهانی... انتخابات برگزار شد اونوقت من هنوز اندر خم یک کوچه ام. این پست و پستهای قبلی هم اگه بوی جوراب میده تقصیر من نیست. اینجا کماکان کافی نت دانشگاه می باشد.
شنبه که قرار بود نتایج انتخابات یه ذره یه ذره اعلام شه امتحان گیاه شناسی داشتیم. استاد محترم هم که دنبال یه بهانه برای نمره دادن و این جور صحبت ها هستند گفتن هر کی حدس بزنه بالاخره کی رئیس جمهور میشه یه مشتلق پیش من داره!
ما هم که درک سیاسی و قدرت تجزیه و تحلیلمون در حد آب هویجه دست به دامن سایت شدیم که از بدشانسی مون کینه توزی مخابرات به اینجا هم راه پیدا کرده و کافی نت دانشگاه اساسا پوکیده بود!
این وسط یکی مون موبایل گرفته بود دستش و از شهر خبر می گرفت (نمی دونم چرا من هی هر چی میگم ما رو انداختن تو دهات به امان خدا کسی باور نمی کنه!) هر کی نمی فهمید فکر می کرد داریم با این علاقه بازار بورس رو دنبال می کنیم!
خلاصه ما که گفتیم هاشمی. فرقی هم نمی کنه این کلاه ریاست جمهوری بالاخره سر کی بره این چند روزه رو هم به خاطر جریان اون مشتلقه شدیدا پی گیر جریان انتخاباتیم!
راستی این مسیج های ضد احمدی نژاد واسه کی اومده؟! عجب نامردایی پیدا میشن...


حالم داره از تو و درس و دانشگاه بهم می خوره...
عیبی نداره! طبیعیه عزیزم! به این میگن و یار قبل از امتحانها!!!
آقا کی پخش میشه؟! تو فیلم خوب افتاده بودم؟ زودتر می گفتید خوشگل می کردیم! و دیالوگهایی از این قبیل که به طرف آقای فیلمبردار (همون دوربین مدار بسته ی سابق!) پرتاب میشد.


کتابخانه، جایی برای درس نخواندن... پشت کنکوری هم پشت کنکوریهای قدیم!

اخیرا دچار توهم شده ام. فکر می کنم چون فصل امتحان ها نزدیکه باید برم درس بخونم!


دیشب یادم رفت بخوابم!

خدا خسیس ها را دوست دارد!



آخ چه حالی میده از شدت خساست 6 ماه دلت نیاد بری موهاتو کوتاه کنی پول آرایشگاه بدی، اونوقت بعد از 6 ماه که میری موهاتو کوتاه کنی صاف می خوره به روز سالگرد تاسیس آرایشگاه و به همین مناسبت یه قرون هم نمیدی! اون موقع است که خستگی 6 ماه از تنت در میره!

 

آه پیکان همه بهانه از توست!

جا داره همین جا از تمامی دست اندر کاران تشکر کنیم و یه فاتحه ای هم واسه روح اون کسی که پیکان رو اختراع کرد بفرستیم که با این کارش باعث شد بار علمی و عملی کلاس خود اشتغالی دکتر ... هم بالا بره. خداییش تا قبل از کلاسهای دکتر ... نمی دونستم این پیکان چه چیز بدیه! (نه تو رو خدا کجای خوداشتغالی کشاورزی به پیکان ربط داره؟! شاید هم داره ما که نمی دونیم!)

این وسط بچه های به شدت فعال کلاسمون یه ذره بهشون برخورده که چرا تو این هیر و ویری انتخابات هیچ کی نظر اینا رو نمی پرسه! ما که از رو رفتیم ... از کل بزن بزن و فحش و یقه گیری و بکش بکش و تهدید به قتل و چند فقره چاقوکشی (بحث آزاد سیاسی سابق!) فقط این دستگیرمون شد که ... خیلی پسته ولی در نهایت قرار شد همه مون به همون رای بدیم! این وسط آقای سیاستمدار (با توجه به نقش عمده شون در امر تصمیم گیری های مملکت، و اینکه شوهرخاله شون نماینده ی مجلس و مهم تر اینکه حتی یه بار شام خونه ی یکی از کاندیداهای فعلی دعوت بوده! و کلا آدم مهمیه، حداقل تو کلاسمون!) نقش عمده ای رو در راهنمایی بچه ها ایفا می کرد که به کی رای بدیم؟! با توجه به اینکه تمام بحثهایی از این قبیل کلا جوک تلقی میشه تصمیم نهایی این بود که تابستونی بریم تو کار پرورش موز و آناناس!  پول توشه ...کلا ربط بین موضوعات رو حال میکنین؟!

 

دیوونه خونه هم شد اسم؟!

 کی بود می گفت دیوونه خونه هم شد اسم؟! 

یه روز به خودت زحمت بده از خواب ناز اول صبحت بزن واستا سر خیابون منتظر  این سرویسای درب و داغون پردیس، پا شو بیا تو اون بیغوله، تا بوق سگ (دقیقا تا بوق سگ!) ببین حق با منه یا نه؟ این که میگم دیوونه خونه، واقعا دیوونه خونه ها... دانشگاهی که انجمن اسلامی اش عصرها سیاوش قمیشی بذاره و با بلندگو واسه بچه های محوطه پخش کنه که دلشون وا شه(!)، دانشجوها درس و مشقهاشون رو بیارن تو سلف، تو نمازخونه بستنی قیفی بخورن، تو سالن مطالعه چیپس بخورن، سر کلاس ریاضی واسه امتحان شیمی ... بزنن اونوقت واسه امتحان شیمی جیم بزنن!

برن سایت دانشگاه پاسور بازی کنن، وقتی بخوان حال مسوولهای دانشگاه رو بگیرن، یکی یکی کامپیوترها رو بدزدن! به افتخار روز دانشجو مفیدترین کارشون برگزاری المپیک منچ و مار و پله تو محوطه ی دانشگاه باشه، و جالب تر اینکه سیاسی ترین کاری که تو عمرشون انجام میدن، چسبوندن بیوگرافی دکتر ولایتی باشه تا ملت جلوش صف بکشند! (فکر کنم الان بچه 6 ساله هم بدونه ولایتی یه ذره از نامزدی انصراف داده!) ... دیوونه خونه نیست؟!

کی سه شنبه ی گذشته پدر علم ژنتیک ایران (!) رو توی هتل هرمز در حال سر و کله زدن با کوچولوی چند ماهه اش دیده؟!

دیروز...

داشتیم عین بچه ی آدم زندگیمون رو می کردیم یهو یه روزنامه دادن دستمون گفتن "کارت دانشجوییت مبارک! از امروز دانشجو شدی."

امروز...

این دانشگاه دانشگاه که می گفتن همین بود؟