جشن شکوفه ها یا دیسکو؟
مسئله این است!!!
شهر هرت که میگن یعنی همینجا!
دقیقا همینجایی که ما بودیم.. (حالا بعدا آدرس هم میدم!)
آقای... آپاندیست نترکید اینقدر قر دادی؟!
ببین خود درخت داشت کرم می ریخت ها! نقش یه ژله رو تو یه قاشق بازی کن یعنی چی؟!!!
(از دروس پایه ی نمایش.. قابل توجه آقای پرومته!)
ستاره جون! صدات خیلی قشنگه منتها اگه اینقدر جای آواز جیغ نمی زدی بهتر بود..
اسم خواننده مرده یادم رفت ولی با چه اعتماد به نفسی شعر شادمهر رو می خوند ها!
آقای.. خیلی کارت درسته.. به شرط اینکه قول بدی به من هم هویجوری پیانو یاد بدی!
تو شهر شما به کیک و آبمیوه میگن شام؟!
سرم داره می ترکه.. فکر کنم اگه امشب عروسی رفته بودم (از نوع بندریش!) اینقدر سر درد نمی گرفتم..
شادمهر داره با صدای آقای ... تو گوشم جیغ می کشه..
هیچ جای دنیا اینقدر به دانشجوهاشون خوش نمی گذره! فکر کنم آقایون قبلش یه چیزی زده بودن..!
در ضمن: گویا موجوداتی به اسم امور صنفی تدارک دیده بودن برامون!
نتیجه گیری1: ما از این انشا نتیجه می گیریم که امور صنفی بسیار مفید بوده و برای حیات جانوری به نام دانشجونما کلی فایده ها دارد که ما نمی دانستیم!
نتیجه گیری2: من می خوام انصراف بدم سال دیگه کنکور بدم دوباره بیام پردیس برام یه جشن شکوفه های دیگه بگیرن!
بچه تر که بودم یه چیزیم می شد..
کتاب 500 صفحه ای رو یه شبه می خوندم..
تا همین دو سه سال پیش اوضاع بهتر بود..
4 جلد هری پاتر رو یه هفته ای تموم کردم..
ولی نمی دونم سر این یکی چرا داره این جوری میشه؟!
خریدمش! امیدوارم پشیمون نشم..
اَی یارو مِه تو آزمایشگاهَم بعدا زنگ بزن!
هوی مرتیکه ی خر! اینا جوونه زده کی گفت آب بریزی روش؟
... دختر خوبیه گزارش کارهاشو میده از روش بنویسیم مگه نه؟
_ اه؟ خرحمالیاش بیفته گردن من شما نمره بگیرین؟!
هوی مرتیکه چرا اینقدر کرم می ریزی؟!
نخیر شما در تاکسی نیستید..
در صف نانوایی هم نیستید..
در باجه ی تلفن هم نیستید..
در وسط یک دعوای ناموسی هم نیستید..!
شما کماکان در دانشگاه هستید.. و اینها نمونه ی کوچکی از دیالوگهای رد و بدل شده بین قشر نامحترم و نافرهیخته ی دانشجو جماعت می باشد!
ادبت رو من بخورم!
ووووووووی فردا جشن شکوفه ها داریم! فقط من نمی دونم چرا اینقدر دیر؟!
جدیدا گاوها پردیس رو قرق کردن..!
یکی دو هفته پیش بود که با یه بنده خدایی رفتم پردیس پاک آبروم رفت..
"این دانشگاهه شما دارین؟!"
چند تا گاو دقیقا عین گاو داشتند با خیال راحت می چریدند!!!
دیروز عصر هم که سه تا الاغ سفید خوشگل داشتند جفتک می زدند رو چمنها..!
امروز فقط گاو..
ترم قبل هم که پردیس در حیطه ی فعالیت شترها بود..!
شما هنوز فکر می کنید دانشگاه جایی برای درس خوندنه؟!!!
این دیوونه خونه مگه نگهبونی نداره؟!
پرده ی اول: مسافرین محترم در فرودگاه مهرآباد هستیم..
به جمهوری اسلامی ایران ــ تنها کشوری که در آن شما برای
پوشیدن شلواری تا نزدیک زانوهایتان باید مونث باشید! ــ خوش آمدید..
پرده ی دوم: عزیزم..انگار درست توجیه نشدی..ما داریم میریم سینما..!
بهتر نیست این لباس غواصیو در بیاری یه مانتویی، چیزی بپوشی!؟
(بعدشم احتمالا دعواشون میشه اصلا نمیرن..)
پرده ی سوم: ــ ببخشید آقا ساعت چنده؟
ــ 4 خانوم، اتفاقا اگه یه صفر بذارید جلوش میشه شماره کفشم، پیش شماره خونمونم 842، شماره گوشیمم سه تا 4 توش هست، پلاک خونه مجردیم 34 که اتفاقا 4 تا واحد داره، راستی امشب بیکاری!؟
...عزیزم سلام، من بچه ها رو بردم پارک، غذاتم تو یخچاله، منشیتم اگه دعوت کردی یه کم زودتر ردش کن بره مثل دفعه قبل پایین پله ها به هم نرسیم..حوصله ی دروغاشو ندارم..
ــ من!
_ نمره ی 20 کلاسو نمی خوام...
_ بچه به جای این کارها بشین درست رو بخون..
ترم قبل هم همینجوری قربون صدقه ی خودت رفتی مشروط شدی!
_ من مشروط نشدم!
بعد از 4 ماه اینو فهمیدم..
خبرها دیر به گوش مدیرگروهمون می رسه..
حالا باید یکی یکی برم به همه ی اونایی که فکر می کنند مشروط شدم خبر بدم که اینجوریا نیست..
ولی حال میده مشروط نشی اونوقت 11 واحد بهت بدن!
اخطاریه ی مشروطیم رو نگه داشتم یادگاری شاید هرازگاهی یه نگاهی انداختم روش سرم به سنگ خورد!
منت سر تقویم گذاشتی
پاییز را خجالت دادی
مهر را تا ابد شرمنده ی خود کردی
و بقیه ی روزهای سال را حسرت به دل گذاشتی
تولدت مبارک!
بابا ملت معروف شدن رفت پی کارش.. هی من میگم، نگو هندونه زیر بغلم میذاری!
خداییش آدم روحیه می گیره وقتی اینهمه جوون موفق می بینه!
نه جدی جدی یه کم به آینده ی رشته م امیدوار شدم..
فقط کاش پسر بودم اسمم هم کامران بود بعد می رفتم خواننده می شدم.. "نمره ی 20 کلاسو نمی خوام"
نه، کاش اسمم باز همون کامران بود بعد می رفتم خبرنگار می شدم! عکسم هم می رفت رو جلد مجله ها!
اصلا مگه به اسمه دختره ی دیوونه؟!
_ چیه حسود؟! زورت میاد؟ برو تغییر رشته بده!
(وا! ملت هم اسمشون کامرانه هم هم رشته ی من اند! مشکوک می زنه!)
پ.ن1: این کامران با اون کامران فرق داره...
پ.ن2: هیچ کی یه خانم مهندس موفق که اسمش کامران نباشه (!) و کشاورزی خونده باشه ندیده به لیستم اضافه کنم؟!
پ.ن3: خل شدیم رفت پی کارش!
1. یه سری هم به وبلاگ من بزنین ..
2. ممنون که سر زدین چرا بیشتر سر نزدین؟..
3. حالا که سر می زنین نظر هم بدین.. (!)
4. مطلب جالبی بود..
5. موفق باشید..
1. وبلاگ آن است که ببوید نه آنکه صاحبش خودش را از برای بوییدنش جر دهد!
2. زوریه؟
3. سر راه نوشابه نگیرم؟ ماست؟ نون؟!
4. اصلا خوندیش؟!
5. هستم به کوری چشم حسودان و ناحسودان!
این هم کامنتدونی.. کامنتونی که چه عرض کنم..
تبلیغدونی!
این بنده خدا حق داره وبلاگشو می بنده.. نه اون هم سرماخوردگی نیست که علاج نداشته باشه..!
یه ذره سر کیسه رو شل کن درست میشه..
چی؟ به جهنم؟ گور بابای مزاحم؟! داری همرنگ جماعت میشی ها!
پ.ن: نه این فرزاد حسنی هم آدم خوبیه به شرط اینکه اینقدر به پر و پای متولدین آبان نپیچه..
میشه کوتاهترین مسافت ممکن رو در عرض نیم ساعت طی کرد..
میشه ساعت 2 بعد از ظهر لاک پشت وارتر از یک لاک پشت توی ساحل قدم زد..
میشه یک ساعت و 15 دقیقه با کتونی تو آب راه رفت..
میشه عصبانیت از زمین و زمان رو سر صدفهای نیمه باز ساحل خالی کرد..
میشه ماهی های مرده ی ساحل رو شمرد..
میشه یه عروس دریایی مرده دید و زیر لب گفت: داماد نگون بخت (!)..
میشه خیره شد به رقص نور آفتاب روی موجها..
میشه مات شد به سمفونی باد و مرغهای دریایی..
میشه زل زد به درختهای مصنوعی..
میشه رو نیمکت یه پارک ساحلی نشست و فکر کرد..
میشه روزمرگی رو فراموش کرد..
میشه برای دو ساعت به هیچی فکر نکرد..
به خدا میشه!
من دیروز امتحان کردم!
مدیر گروه یا استاد مشاور.. مسئله این است!
باشه این بار هم تو بردی..
ترم قبل هم تو بردی..
ترم بعد هم تو می بری..
ولی قبول نیست..
چند نفر به یه نفر؟!
پ.ن:دیروز کارت عضویت خواهرم هم اومد..
یکی بیاد ما دو تا رو مرگ مغزی کنه لطفا!
زمان: سه شنبه 12 مهر 84 ، ساعت 11.5 قبل از ظهر
مکان: سایت پردیس، کامپیوتر شماره ی 9
_ ولی آخرش نفهمیدم اونی که داشت با سیاورشان چت می کرد صبرا بود یا زهرا؟!
و اونی که رو صندلی کناریش نشسته بود و زل زده بود به صفحه ی وبلاگ کامیرا باز هم صبرا بود یا زهرا؟!
پیراهن از رو شلوار..
تیریپ مردونه..
سر به زیر..
ریش و سبیل و موهای بور و کم پشت..
_ منصوره.. اینجا الهیات هم داره؟
می خنده و میگه: نه.. ولی قیافش بدجوری الهیاتیه!!!
ای 84 ایها کجایید که هنوز نیومده سوژه شدین!
دو راه برای خانم مهندس شدن هست:
1_ اینقدر درس بخونی تا خانم مهندس شی...
2_ یه شوهر مهندس پیدا کنی!
خوب دومیش خیلی آسونتر از اولیش بود ولی به ریسکش نمی ارزید! و تازه کلی هم طول می کشید. پس همون اولیش!
_ فقط
شک نکن که هر کی اینو گفته واقعا دیوونه بوده
چون من اصلا این جوری فکر نمی کنم!
با تشکر: من!
پ.ن: ولی از حق نگذریم زمان متوقفه و غم و غصه ها جاودانه اند..!
تنها واکنشهایی که یک آلکان می تونه انجام بده: سوختن و هالوژن دار شدن..
تنها واکنشهایی که یک من می تونه انجام بده: سوختن و ساختن..
چقدر دلم می خواست ببینمشون..
ببینم عین ترم اولی خودمند؟!
همونقدر دلشون شور می زنه؟
همونقدر حالشون گرفته ست؟
همونقدر ویار قبل از دانشگاه دارن؟!
همونقدر ...
همونقدر...
امروز چشممون به جمال 84 ایها روشن شد.. آره بیچاره ها همونقدر چیز اند!
چقدر دلم براشون می سوزه.. بیشتر به حال اونایی که هم رشته ی خودم اند!
حالا برید تا خود بهمن حال کنید که بهمن به بعدش فقط زجره و بس...
سلف رفته پیشواز ماه رمضون گویا!
اگه من جای خدا بودم از خلق دو نفر پشیمون می شدم..
موجودی به اسم مدیر گروه و موجود دیگه ای به اسم استاد مشاور.. مشاور؟!!!!!!!!!
وقتی میگم چرا این همه بلا باید سر من در بیاد؟ میگه خانم محترم خوب من لابد حواسم پرت بوده یه چیزی گفتم..!