Badluck

 

وقتی سر کلاس خاکشناسی استاد محترم با دل و جون داره تفاوت بین بافت خاک و ساختمان خاک رو توضیح میده و من عین موجودات از هفت دولت آزاد کتاب جیبی سهراب سپهری خواهرم رو (که یواشکی ازش کش رفتم!) جلوی روش باز می کنم و می خونم، نه خجالت می کشم نه عذاب وجدان می گیرم نه ازش می ترسم.. (راستی وجدان چی بود؟!)


 


... عین 6_5 سال پیش که هفته ای یه رمان از کتابخونه ی مدرسه مون امانت می گرفتیم و 8_7 نفری نوبتی می بردیمش زیر نیمکت و می خوندیم.. (بامداد خمار رو اینجوری خوندیم! 7 نفری) و از شانس بد یا خوب من، همیشه زنگ زبان انگلیسی نوبت من و دوست جون بود و همیشه به جاهای حساسش که می رسیدیم، لو می رفتیم.. خوبیش این بود که ما اون سال سه تا معلم زبان عوض کردیم و یک ماه هم اصلا معلم نداشتیم که بخواد دستمون براش رو شه!

 

ولی آقای بهرامی، خانم قیطاسی و خانم عودچی.. باور کنید ما دخترهای شروری نبودیم. من و دوست جون فقط کمی بدشانس بودیم!

 

نظرات 23 + ارسال نظر
او 1384/08/01 ساعت 11:25 http://souty.blogsky.com

اره ..منم تجربه کردم..سر کلاس بيخهود متون اسلامی ..با يه استاد بيخودتر از درس..داشتم کتاب اشعار فروغ فرخ زاد رو ميخوندم..بشدت هم پورنو بود شعرهاش....فکر کن چه شود

سلام
ممنونم که به پیش من اومدی
خوشحالم کردی
امیدوارم همیشه شاد باشی
بای
ایمان

سلام
دستت درد نکنه خبرم کردی!!!!!!!!!!
تازه این خاک شناسی یعنی چه؟؟؟

سلام ...چه باحال ...من و دوستم هم همیشه همین کار رو می کردیم .چه کتاب ها که اینطوری نخوندیم ...ایول ...

امیر 1384/08/01 ساعت 15:30 http://khate-kaj.blogsky.com

سلام
خووووووووووووووووووووووووووبی
آره من یه مدت اصلا وقت ندارم
البته همین نزدیکیها هستم حداقل به تو یکی خیلی نزدیک شدم.حالا خوشبحال من شده یا تو؟؟؟؟
به نظر هیچکدوم

بپ گپو 1384/08/01 ساعت 16:41 http://bapgapuo.blogfa.com

سلام
عحب دخترا شیطونن................/راستی اگه فرصت کردی آدرس مارو درستش کن .
یا علی

صبرا 1384/08/01 ساعت 18:18 http://sabra.blogsky.com

واقعاْ به جا بود . من همین امروز سر کلاس دکتر لوایی یک داستان از بابک تختی خوندم که توی یکی از آخرین شماره های کارنامه چاپ شده بود . جالبه که بعضی ها در کلاس ما برای رد و بدل کردن نامه استفاده می کنن . که وای به حالشون که عنصر رد وبدل کنندشون من باشم و نامه رو رد کنم ولی کارنامه رو نه . دکتر لوایی هم ببینه و خر خر کنه .

بابک 1384/08/01 ساعت 21:49 http://1234567.blogfa.com

خوب من به اینکه سر کلاس خاک شناسی چیکار میکردید کاری ندارم . راستی این خانم قیطاسی و خانم عودجی هم قبول این اقای بهرامی دیگه چه جورشه ..... چندین سالی است که اجازه یتدریس معلم ذکور در مدارس دخترانه داده نمیشه البته .. یک تبصره داره اگر منطقه مروحوم بود ومعلم زن مورد نیاز وجود نداشت با تشخیص مدیر مدرسه استفاده بلامانع است...

ما چون یه ماه معلم نداشتیم اداره زیر بار نمی رفت و هی می گفت این موقع سال من معلم از کجام درآرم؟! برای همین هم شوهر مدیرمون شد معلم زبان ما.. اصلا همش تقصیر معلممون بود که بدون وقت قبلی مرخصی زایمان گرفت رفت ما رو آواره ی این معلم و اون معلم کرد!

مریم 1384/08/02 ساعت 00:04 http://tardeed.blogspot.com

من همیشه سر یکی از کلاس‌های به‌درد نخور جزوه هامو پاک‌نویس می‌کردم. استاد محترم هم همیشه موقع حضور و غیاب بغل‌دستی‌ام رو با من اشتباه می‌گرفت. اون بیچاره هم از ترس نمره‌ی آخر ترم همه‌اش به جون من غر می‌زد که درسو گوش بده.
آخرین باری که سر کلاس کتاب خوندم کلاس محاسبات عددی بود و من نوروزنامه‌ی خیام رو می‌خوندم در باب فواید شراب. خیلی حال داد.

پس میشه لطف کنین و شرارت رو واسه ما هم توضیح بدبن تا ما هم یاد بگیریم؟؟؟!!!!

قرار شده بهداشتی و کمی آرومتر بنویسم!

شبر 1384/08/02 ساعت 12:30 http://shabar.blogsky.com

شبر 1384/08/02 ساعت 12:32 http://shabar.blogsky.com

سلام ممنون که اومدی

جمله با حالی بود به پای هم پیر شدن نه به دست هم. از خودت بید؟!

نه پس فکرکردی از فردوسی بود؟!

[ بدون نام ] 1384/08/02 ساعت 22:17

شاید استاد نمیداند همان خاکی که حکایت آن را برای من و تو میخواند ... روزی آدمکی میشود پر ز احساس !
شاید نمیداند سهراب را .... آبی را ....
شاید نمیداند دل و احساس کجا و ....
نمی دانم !
این جان خاکی نیست ... شوق رفتن دارد و باید گریست !
دم شما گرم
یا علی

تعبیر جالبی بود!

سلام ...متن ابطحی ایرادش چیه؟راستی باز نظرخواهی نمی ذاری ؟
خوشحالم که از متنم خوشت اومد .راستی انبار جاییست که هر چه پیدا نمی شود از آنجا می گیرند ....

ایراد نداشت.. عجیب بود!

بهار 1384/08/03 ساعت 02:06 http://bahar68.blogsky.com

بردار یه تاریخ بنداز بالا سر این پستات که آپ میشه اینجا آدم بفهمه اونجا
ثواب داره

دوست گرامی با درودی گرم..........................***
خوب پست قبلی رفت به بایگانی.
این یک داستان نبود یک رخداد حقیقی بود
خوشت آمد؟ خوب بیا و تو بایگانی پیداش کن..مال خودت
تندرست و شادکام باشی

سلام
ممنون اومدی تاییدم کردی‌!
راستی پردیس همون دانشکده پردیس اصفهانا میگی دیگه؟

محسن 1384/08/03 ساعت 14:15 http://geno.bloksky

سلام انشااله یه روزی استاد بشین شا گردات هم همین رفتار رو داشته باشن

این عمو پوررنگ چرا وبلاگشو بسته؟

سلام
باحال بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد