چرا پردیس؟!


چند نفر فضولی شون گل کرده بدونن جریان این پردیس چیه؟ من هم نمی دونم چیه؟! فقط از وقتی یادم میاد بهش می گفتن پردیس. در ضمن این پردیس هیچ کدوم از اون پردیس هایی نیست که شما فکر می کنید! چیه حالتون گرفته شد؟

20 کیلومتری شهری که توش زندگی می کنم، یعنی دقیقا دورتر از همه ی دم و دستگاه هایی که باید خارج از شهر باشند (یعنی حتی دورتر از بهشت زهرا و تصفیه خونه ی آب و البته نرسیده به پلیس راه!)، یه آبادی هست به اسم پردیس. آبادی به معنای هر جا آب هست آبادی هم هست! البته!

خوب اونجا غیر از آب، برق و حتی خط اینترنت مجانی هم داره، یه بوفه داره که به شدت آدمو به یاد این کافه های بین شهری میندازه (با اون پوسترهای جواتش!) که توی لغت نامه جلوی کلمه ی سر گردنه اسم اونجا رو نوشتن! اونجا اتوبوس هم داره که تنها راه ارتباطی با فضای بیرون محسوب میشه، همین طور راننده های سبیلوی باحال که البته تیپشون از نوع جوات پشت مو تا خفن هالیوودی متغیره، یه سلف هم داره که اول ترم غذاهاش یه چیزیه تو مایه های من فقط دلم می خواد نگات کنم و آخر ترم برو دیگه دوست ندارم... اسمتو نمی خوام بیارم میل می کنه.

اونجا کلی NGO  وکانون و کوفت و زهرمار هم داره که تنها فایده اش اردوهای دو روزی سه باره و تنها دستاوردی که جلساتشون داشته رانی های خوشمزه شه (از این جدید جلد آبیا!)، صاحاب هم نداره (به معنای واقعی چون نه حراستی در کاره نه نگهبونی.
تا قبل از عید حتی اسم رئیسش رو هم نمی دونستم و تو امتحانا بود که برای اولین بار دیدمش و چون اعصابم خرد بود و تا حالا ندیده بودمش جواب سلامش رو ندادم!!!)،
می ریزن، می پاشن، کامپیوتر می دزدن، می چتن، زیر آفتاب داغ بسکتبال بازی می کنن، واسه دو چیکه بارون کلاسا رو تعطیل می کنن می ریزن تو حیاط دست همدیگه رو می گیرن باز باران با ترانه می خونن، المپیک مار و پله برگزار می کنن، تو شهر شب شعر برگزار می کنن و تمام راه رو تو سرویس بلند بلند شعر خونه ی مادر بزرگه رو می خونن، دلشون که واسه مامان جونشون تنگ بشه فلوت می زنن، عاشق که می شن آبمیوه خیرات می کنن! یه چند تا کلاس هم البته داره که به خاطر یه سری سوء تفاهمات فرهنگی اسمش رو گذاشتن دانشگاه ...! 

 

بچه هاش هم از شدت فعالیت فوق برنامه به سمت دمت گرم میل می کنند به طوری تا یه هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری نصفشون تاریخ دقیقش رو نمی دونستند و حتی می خواستند به میر حسین موسوی یا ولایتی رای بدن! اگه هم وقت کنن یه نگاهی رو کتاباشون میندازن!

 

البته هیچ احتیاجی به این اعترافات کوبنده نبود. اینا فقط واسه روشن شدن ذهن بعضیا بود...

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر

سلام
ممنونم از اینکه به من هم سر زدی
در جواب اون سئوالتم باید بگم که آره ما همونیم دارم از تو مینویسم
اون وب لاگ به خاطر یه ادم بی جنبه که بلد نبود از تکنولوژی چه جوری استفاده کنه از دست رفت
( پسشو زد ) منو محسن هم تصمیم گرفتیم که دوباره از اول بسازیمش
تا بعد به امید دیدار

در باره این موضوع بیشتر از شما موافقم.یه بار تو جلسات بروبچ به اصطلاح سیاسی شرکت کن اونوقت از شدت گریه خندت می گیره (البته تو شون چند تا استثنا هم هست)

امیر 1384/04/12 ساعت 15:55 http://khate-kaj.blogsky.com

سلام.
می گم خودمونیما خوش به حال آدمای فضول...
از اینکه نوشته هام می خونی خوشحال می شم.
bye

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد